انفجار دل (انتای  سابق)

ساخت وبلاگ
زندگی سرتاسر پیچ در پیچ استگاهی پیچ هایش خسته ات میکنندگاهی شگفت زدهگاهی شاد...دینگ:کاش نقاشیم خوب بود این متنم را باید تصویری ثبت کنم... اینجوری نصفه شددینگ:دلم میخاد یه دوهفته یه آدم خیلی پولدار باشم ببینم چه جوریه....دینگ:ما با شش میلیون حقوق ،یه خانواده چهارنفره را اداره میکنیم...فعلا مشکلی نداریم... آفرین بر مدیر خانه....دینگ:یکی بیاد کمد منو مرتب کنه خخخخخدینگ:حافظ را گشودم گفت خودتو خسته نکن خخخخخ. یعنی واقعامعنیش همین بودادینگ:من سه تا لباس زمستونی دارم که تاحالا نپوشیدم چون هوا سرد نمیشه... آخرش بخاطر لباس ها میرم یه سفر کانادا انفجار دل (انتای  سابق)...ادامه مطلب
ما را در سایت انفجار دل (انتای  سابق) دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : lovly90 بازدید : 56 تاريخ : دوشنبه 12 دی 1401 ساعت: 12:03

خیلی وقته می‌خام درباره این موضوع بنویسم.چیزی که این روزها به‌شدت ذهن جوون ها را درگیر کرده... به قول یکی همه دارن میرن.... یا در آرزوی رفتن .... یه سری به طور جدی دارن زبان میخونند و یه سری قراره شروع کنند....اما واقعا فقط رفتن کافیه؟خب صادقانه بگم ,یه سری از ماها فقط عقده ی خارج رفتن را داریم... در پاره ای از موارد دیده شده طرف رفته یه کشوری که از کشور خودشم بدتر بوده .... فقط براینکه بره!خب یه سری هم فقط میخان برن که بی حجاب باشن ... عاقا جدی میگم.... این مورد هم دیده شده....خب یه سری اینجا کار پیدا نمی‌کنند یا هر چی امتحان میدن قبول نمیشن و میرن یک جای دیگه که پذیرش بشن. هرچند این هم جای بحث داره اما معقول تره....یه نکته هست واقعا کاش همون جور باانگیزه و وجدان که برا یه کشور دیگه کار میکردیم برا کشور خودمونم همینجور کار میکردیم... خب میگی اونجا قدر میدونند یا پول بهتر میدن؟قدر که؟؟آخرش تو خارجی حساب میشی... پول؟خب هزینه های زندگی و خرید دریک کشور دیگه و بلیط هات هم در نظر بگیر....خب سارا مخالفی؟نهموافقی؟نهاین ها که می‌نویسم صرفا تحلیل و انتقاد و نوشتن دیدگاهم هست...میگم فقط نخام برم که رفته باشم .... رفتن راحت نیست... تو باید یک سال زبان بخونی... آزمون بدی.... هزینه کنی.... بعد بری و از صفر شروع کنی.... با خانوادت و آدمایی که دوستشون داری خداحافظی کنی... شاید تا دفعه بعد که بیای نباشن... باید با خاطراتت خداحافظی کنی... انگار یه بیل برمی‌داری و خودتو از ریشه قطع میکنی... بله. تو میشی شهروند یه کشور دیگه و خب اگه بچه داری بچت متفاوت و نوه تو به شدت متفاوت تر بزرگ میشه....به نظرم اگه رفتید دیگه بین شش ماه تا یه سال غذاهای ایرانی را ادامه بدید... دیگه همون طور که با فرهنگ اون انفجار دل (انتای  سابق)...ادامه مطلب
ما را در سایت انفجار دل (انتای  سابق) دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : lovly90 بازدید : 80 تاريخ : دوشنبه 12 دی 1401 ساعت: 12:03

نمی‌دونم چرا هرسال این موقع خیلی سفت سرما میخورم... داشتم فک میکردم یه دوره هایی چه قدر سرماخوردگی بی اهمیت شده بود... یادمه بغل دستم اعظم سرمای بدی خورده بود و کلی لباس رو هم پوشیده بود.‌‌.. و بهش گفتم چاق شدیا ... و نگرانم نشدم که چرا اومده مدرسه و الان من ازش میگیرم... نگرفتم هم...یا اینکه یادمه آنقدر آبریزش بینی داشتم که دستمال کاغذی هایی که شب قبل گذاشته بودم داخل کیفم تموم شد وهرروز به خودم میگفتم خب چرا جعبه دستمال کاغذی را نمیارم... و تنها نگرانیم تموم شدن دستمال کاغذی های کیفم بود... و اینکه حالا چه جوری برم از معلم یه دستمال کاغذی بگیرم....یا مهمون میومد خونمون ،میگفتیم چرا شیرینی نمیخوری؟میگفت سرماخوردم و برامون مهم نبود که الان ماهم میگیریم....و نمیگرفتیماما کووید کوفتی ۱۹که اومد یهو حساس شدیم... ای وای سرفه... فرار.... و اگه سرفه ات میومدباید نگه میداشتی چون چپ چپ نگاهت میکردند... بغل دستیت اعظم اگه یه عطسه میکرد میترسید ی که مبادا تو هم بگیری ....نکنه کووید کوفتی بوده؟!!!یا سوال میشد که دیروز از کوچه ای که عمه کوویددار گذشته رد شدم ،نکنه منم مبتلا شده باشم....و دیگه به هم دست ندادیم.....خونه هم نرفتیم....دورشدیم.....چه ویروسی بود‌‌‌‌..‌‌. انفجار دل (انتای  سابق)...ادامه مطلب
ما را در سایت انفجار دل (انتای  سابق) دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : lovly90 بازدید : 53 تاريخ : دوشنبه 12 دی 1401 ساعت: 12:03