سرماخوردگی و کل فامیلش خیلی خر می‌باشند

ساخت وبلاگ

نمی‌دونم چرا هرسال این موقع خیلی سفت سرما میخورم... داشتم فک میکردم یه دوره هایی چه قدر سرماخوردگی بی اهمیت شده بود... یادمه بغل دستم اعظم سرمای بدی خورده بود و کلی لباس رو هم پوشیده بود.‌‌.. و بهش گفتم چاق شدیا ... و نگرانم نشدم که چرا اومده مدرسه و الان من ازش میگیرم... نگرفتم هم...

یا اینکه یادمه آنقدر آبریزش بینی داشتم که دستمال کاغذی هایی که شب قبل گذاشته بودم داخل کیفم تموم شد وهرروز به خودم میگفتم خب چرا جعبه دستمال کاغذی را نمیارم... و تنها نگرانیم تموم شدن دستمال کاغذی های کیفم بود... و اینکه حالا چه جوری برم از معلم یه دستمال کاغذی بگیرم....

یا مهمون میومد خونمون ،میگفتیم چرا شیرینی نمیخوری؟میگفت سرماخوردم و برامون مهم نبود که الان ماهم میگیریم....و نمیگرفتیم

اما کووید کوفتی ۱۹که اومد یهو حساس شدیم... ای وای سرفه... فرار.... و اگه سرفه ات میومدباید نگه میداشتی چون چپ چپ نگاهت میکردند... بغل دستیت اعظم اگه یه عطسه میکرد میترسید ی که مبادا تو هم بگیری ....نکنه کووید کوفتی بوده؟!!!یا سوال میشد که دیروز از کوچه ای که عمه کوویددار گذشته رد شدم ،نکنه منم مبتلا شده باشم....

و دیگه به هم دست ندادیم.....

خونه هم نرفتیم....

دورشدیم.....

چه ویروسی بود‌‌‌‌..‌‌.

انفجار دل (انتای  سابق)...
ما را در سایت انفجار دل (انتای  سابق) دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : lovly90 بازدید : 54 تاريخ : دوشنبه 12 دی 1401 ساعت: 12:03